جدول جو
جدول جو

معنی شاه محمد - جستجوی لغت در جدول جو

شاه محمد
(پسرانه)
شاه (فارسی) + محمد (عربی) نام نقاش معروف ایرانی در زمان صفویه
تصویری از شاه محمد
تصویر شاه محمد
فرهنگ نامهای ایرانی
شاه محمد
(مُ حَمْ مَ)
ولد مولانا حسن شاه شاعر است، ابریشم کاری میکرد. ازوست این مطلع:
میشدم در طلب یار نمی پرسیدم
خبرش را ز کسی تا که نگوید دیدم.
(مجالس النفایس ص 154)
ملازم بابر پادشاه بود و منصب کتابداری داشت. این مطلع از اوست:
هر چند شعله زد شب غم برق آه ما
روشن نگشت پیش تو روز سیاه ما.
(مجالس النفایس ص 167)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جان محمد
تصویر جان محمد
(پسرانه)
جان (روان) + محمد (ستوده شده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه موبد
تصویر شاه موبد
(پسرانه)
شوهر ویس در منظومه ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه مراد
تصویر شاه مراد
(پسرانه)
شاه (فارسی) + مراد (عربی) مهمترین و بزرگترین آرزو
فرهنگ نامهای ایرانی
(شَ مُ حَمْمَ)
دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز است و 300 تن سکنه دارد. این آبادی از سه محل تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
محمد بن جارک، معروف به حکیم شاه محمد. از مشاهیرعلما و اطبای نامی قرن دهم هجری است که سلطان بایزید ثانی (886- 918 هجری قمری) وی را به قسطنطنیه احضارکرد و طبیب خاص دربار گردانید و در عهد سلطان سلیم و سلطان سلیمان نیز به همین سمت باقی ماند. وی به سال 966 هجری قمری وفات یافت. او راست: 1- ترجمه تذکره الشعراء. 2 و 3- ترجمه ترکی و فارسی حیوهالحیوان دمیری. 4- تفسیر قرآن از سورۀ نحل تا آخر، یا از سورۀ فتح تا آخر. 5- حاشیۀ تهافت خواجه زاده مصطفی بن یونس. 6- حاشیۀ شرح عقاید نسفی. 7- ذیل تذکرهالشعراء علیشیر نوایی. 8- ربط السور و الاّیات. 9- ایساغوجی. 10- شرح عقاید ملا جلال دوانی. 11- شرح کافیه ابن حاجب. و دور نیست که حکیم محشی سیوطی که حواشی او در اکثرچاپهای آن کتاب به طبع رسیده همین حکیم شاه باشد. (کشف الظنون) (قاموس الاعلام) (ریحانه الادب ج 3 ص 296)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَدِ)
ملقب به عارف اصطهباناتی، در اصطهبانات بدنیا آمد و در حدود 1130 هجری قمری به شیراز درگذشت. در دوران خود سرآمد دانشمندان شیراز بود. (از الذریعه ج 9 ص 665). و نیز رجوع به عارف اصطهباناتی شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مُ حَمْ مَ)
نام یکی ازدهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال طبس واقع و اغلب قراء آن در خاور شوسۀ عمومی فردوس - طبس قرار دارند. و از 6 آبادی تشکیل شده و در حدود 508 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
مرکز دهستان ده محمد بخش طبس شهرستان فردوس. واقع در 50هزارگزی شمال طبس دارای 126 تن سکنه. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ مُ حَمْ مَ)
دختر تاج الدین ابوالفضل یحیی بن مجدالدین ابی المعالی. از استادان علم حدیث و به ست الوزراء ملقب است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 241)
کنیۀ چند تن از زنان صحابی و محدثان بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 279 و ریحانه الادب ج 6 ص 241 شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مُ حَمْ مَ)
اول. مؤسس خاندان شرفای حسنی (مراکش) ملقب به شیخ (جلوس 951- 965 هجری قمری) رجوع به طبقات سلاطین لین پول و فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
دهی است از دهستان دژگان بخش بستگ شهرستان لار که در 144 هزارگزی جنوب خاوری بستک و در جنوب کوه خمیر واقع شده، دامنه، گرمسیر و مالاریائی است و 223 تن سکنه دارد. آبش از چاه و باران، محصولش غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لِ)
دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل. دارای 180 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن برنج. کنف. صیفی و نیشکر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ مُ حَمْ مَ تَپْ پِ)
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 7 هزارگزی شمال مشهد و متصل به کشف رود واقع است. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 118 تن. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 25 هزارگزی شمال گرمی و 5 هزارگزی شوسۀ گرمی به بیله سوار. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای مناطق گرمسیری دارای 169 تن سکنه. مذهب اهالی شیعه و زبان آنهاترکی است. این دهکده از چشمه سار مشروب میشود و محصولاتش غلات و حبوبات است. شغل مردم زراعت و گله داری و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بِ مُ حَمْ مَ)
از درهای مسجد بیت المقدس است. (عقدالفرید چ مصر 1359 هجری قمری ج 7 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پسر امیر مبارزالدین محمد و برادر شاه شجاع ازآل مظفر. وی در سال 764 هجری قمری که از طرف برادر خودشاه شجاع حکومت ابرقو و اصفهان را داشت سر از اطاعت شاه پیچید و بخیال تصرف عراق افتاد. شاه محمود به یزد تاخت و نام شاه شجاع را از خطبه انداخت و آنجا راتصرف کرد. شاه شجاع به اصفهان لشکر کشید و جنگ شروع شد. شاه محمود در اصفهان حصاری شد تا آنکه جمعی از سپاهیان محمود ناگهان بر سپاه شاه سلطان (برادر شاه شجاع) تاختند و ایشان را منهزم نمودند و شاه سلطان را بخدمت شاه محمود بردند. محمود چشم او را میل کشید شاه شجاع عاقبت با برادر صلح کرد و قرار شد که محمود کماکان حاکم اصفهان باشد و بنام شاه شجاع خطبه بخواند. محمود ظاهراً پذیرفت ولی از طرف دیگر با سلطان اویس جلایر پادشاه آذربایجان مکاتبه کرد و او را از خیال شاه شجاع درباب تسخیر تبریز ترسانید و سلطان اویس بکمک محمود شتافت و محمود شیراز را در حصار گرفت و به شاه شجاع پیشنهاد کرد که به ابرقو برود شاه شجاع آن را پذیرفت. و شاه محمود باجلال و حشمت وارد شیراز شد و در سال 767 شاه منصور پسر شاه مظفر و برادر شاه یحیی از یزد بکمک عموی خود شاه شجاع آمدند. و امید شاه شجاع بتصرف شیراز و راندن محمود قوت گرفت لذا روبه شیراز نهاد و در همان سال آن شهر را فتح نمود وشاه محمود بیرون رفت و به اصفهان پناهنده شد و شاه شجاع به قصد راندن محمود از اصفهان به آن شهر آمد و چون محمود تسلیم برادر گردید مجدداً اصفهان را بدو واگذاشت و به شیراز مراجعت کرد و شاه محمود در سال 776 یا 777 هجری قمری درگذشت. رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1ص 195 و حافظ شیرین سخن دکتر معین ص 233 به بعد شود
پسر مولانا ابوبکر تهرانی است و او چون پدر لطیف و ظریف بود و صحبت پرلطیفه داشت. در جوانی دارای فضایل و کمالات بود و برای رسالت به گیلان که شهر رافضان بود برفت و او را انعام نکردند. (از نفحات الانس ص 391)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 98 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
دهی است از دهستان دولت خانه بخش حومه شهرستان قوچان. محلی کوهستانی و معتدل است و سکنه 243 تن. آب آنجا از قنات محصول آن غلات و شغل مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا